منجنیق

به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی بنا دارد هرچه زودتر و با سرعت بالا تکلیف زندانیان محکوم به اعدام را روشن کند. کشتار وسیع زندانیان عادی در ماه‌های گذشته در زندان‌های مختلف پیش‌درآمدی برای اجرای احکام اعدام زندانیان سیاسی در وضعیتی بوده که اجرای حکم اعدام به امری عادی و روزمره تبدیل شده است. تائید سلسله‌وار احکام صادره در دیوان عالی کشور و ابلاغ آنها به جلادخانه‌ی اجرای احکام، نشانه‌ی عزم جزم جمهوری اسلامی برای تشدید کشتار در زندان‌هاست.

جامعه‌ی بهت‌زده که هنوز با اثرات فروکش قیام ژینا و تعرض همه‌جانبه‌ی دستگاه حاکم، از جمله در زمینه‌ی تحمیل حجاب اجباری به زنان، دست‌به‌گریبان است، در آمیخته‌ای از بهت، یاس و خشم به سر می‌برد اما به نظر می‌رسد امکان هر تحرکی را از دست داده است. دقیقن در چنین شرایطی کمپین بدنام‌سازی انقلاب ۵۷ و نفرت‌افکنی نسبت به «۵۷»ی‌ها بزرگترین خدمت اپوزیسیون سلطنت‌طلب و جمهوری‌خواه برانداز به جمهوری اسلامی است. توضیح می‌دهیم.

انقلاب ۵۷ از درون یک سنت مبارزاتی سر بر آورد که هم بر ارتباط تاریخی خودش با گذشته‌ی مبارزات انقلابی تاکید داشت و هم ارزش‌هایی برای آن هنجارین و بدیهی بود که در سنت تمام مبارزات انقلابی تاریخ و جهان «ارزش» محسوب می‌شدند. هژمونی اخلاقی و سیاسی این دستگاه ارزشی به حدی بود که حتا ضدانقلاب خمینیستی یا سلطنت پهلوی نیز تلاش می‌کردند خودشان را به آن متصف کنند و چنین نمایش بدهند که آنها «انقلابیون واقعی» هستند.

کشتار عظیم دهه‌ی شصت سه هدف اساسی را دنبال می‌کرد: نابودی فیزیکی نیروهای انقلابی‌ای که اینک بسیاری از آنها تجربه‌ی غنی مبارزه با استبداد پهلوی و مبارزه در بطن جنبش‌ها و قیام‌های توده‌ای را داشتند، نابودی هر شکلی از سازمان‌یافتگی متشکلی که امکان مقاومت در برابر جمهوری اسلامی را فراهم می‌کرد و سرکوب خود انقلاب ۵۷ و افق‌ها و چشم‌اندازهای ناتمام‌مانده‌ی آن. به این‌ترتیب اعلام جهاد خمینی در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ برای سرکوب خونین مخالفان جمهوری اسلامی عملن اعلام جهاد علیه انقلاب ۵۷ و مازاد رهایی‌بخش آن بود که تا به امروز با دقت و ممارست در دستور کار قوای سرکوب جمهوری اسلامی باقی مانده است.

این سرکوب البته ابعاد دهشتناکی داشت. گذشته از کشتارهای وسیع در ترکمن صحرا، کردستان، خرمشهر و...، کشتارها در جریان انقلاب فرهنگی، شورش صیادان بندر انزلی و... و اعدام‌های پراکنده اما پر تعداد در سرتاسر ایران در سال‌های ابتدایی بعد از سرنگونی سلطنت؛ بعد از کودتای خونین ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و تهاجم همه‌جانبه‌ی ضدانقلاب مستقر به نیروهای انقلابی برای تثبیت حاکمیت ارتجاعی‌اش تا مقطع کشتار زندانیان سیاسی تابستان ۱۳۶۷ بر اساس محافظه‌کارانه‌ترین آمارها دست‌کم نزدیک به ۳۰ هزار نفر توسط جمهوری اسلامی اعدام شدند. این آمار بدون در نظر گرفتن هزاران نفری است که در جریان درگیری با نیروی سرکوب جمهوری اسلامی، در نبرد رویاروی یا در هنگام دستگیری کشته شدند و نیز با تذکر این نکته که در آن دوران نه تنها از ارتباطات اینترنتی و رسانه‌های مجازی خبری نبود بلکه بسیاری از منازل شخصی، حتا در پایتخت و شهرهای بزرگ هم، تلفن نداشتند چه برسد به شهرهای کوچک و دورافتاده یا روستاها و قصبه‌ها و بنابراین منطقن همچنان بخشی از اعدام‌ها و کشتارها مستندنشده باقی مانده است.

البته تصویر غالب از دهه‌ی خونین شصت تفاوت چندانی با وضعیتی که اکنون در اطراف خودمان مشاهده می‌کنیم ندارد، همان بهت، یاس و خشم که بر جامعه و زندگی مردم حکفرما است. تفاوت بنیادین آن شرایط با امروز اما در این است که در کنار آن بهت، یاس و خشم تلاشی جان‌فرسا و جدی برای حفظ و گسترش مقاومت سازمان‌یافته در قبال تهاجم سرکوبگرانه‌ی جمهوری اسلامی جریان داشته است.

آنان که در جامعه و زندان‌های جمهوری اسلامی در دهه‌ی شصت به اشکال مختلف به مقاومت و مبارزه تداوم می‌دادند و همچنان تلاش می‌کردند سازمان بدهند و سازمان بیابند کسانی بودند که در درون فاجعه و هم‌دوش مرگ زندگی و مبارزه می‌کردند. اگر اکثریت ما، به غیر از خویشان و دوستان کسانی که اعدام می‌شوند، این روزها از طریق رسانه‌های مجازی در جریان اعدام‌ها و ملاقات‌های آخر و سوگواری‌ها قرار می‌گیریم آنان در شرایطی بودند که نزدیک‌ترین رفقا و دوستان و خویشاوندانشان را روزانه از دست می‌دادند. در کوله‌بار آنها پر بود از دوستان دوران کودکی و همکلاسی‌ها و خواهران و برادران و بچه‌محل‌ها و همسنگرهای تشکیلاتی که اینک در برابر گلوله می‌ایستادند یا از چوبه‌های دار آویخته می‌شدند. در اکثریت این موارد نه برای آنان که در شرایط مخفی به سر می‌بردند بلکه برای خانواده‌ها نیز هیچ ملاقات آخری در کار نبود، سوگواری ممنوع بود، بسیاری از کشته‌گان آن سال‌ها در گورهای بی‌نشان دفن می‌شدند و برخی حتا در حیاط خانه‌های خودشان چون اجازه‌ی دفن در گورستان مسلمانان را نداشتند.

در جامعه‌ای چنین بهت‌زده، مایوس و خشمگین کسانی که در کوره‌ی مبارزات انقلابی منتهی به انقلاب ۵۷ گداخته شده بودند، «۵۷»ی‌هایی که به در وفاداری به سنت مبارزه‌ی انقلابی سازمان یافته بودند و فهمی که از مبارزه داشتند نه فهمی روزمره بلکه فهمی تاریخی بود تا آخرین نفر و تا آخرین امکان به مبارزه ادامه دادند. ولی مگر در نهایت آنها هم شکست نخوردند؟ بله! شکست خوردند اما جنگیدند و شکست خوردند. برخلاف تلقی مسلط مبارزه چک تضمینی نیست و پیروزی مبارزان را کسی نمی‌تواند تضمین کند اما مسئله دقیقن این است که درست در زمان‌هایی که وابستگان رژیم سابق در خارج از کشور با ناامید شدن از بازگشت خاندان پهلوی به یاری امدادهای نه‌چندان غیبی، به فکر افتتاح کاباره و چلوکبابی و راه انداختن کسب‌وکار بودند، «۵۷»ی‌ها تا جایی که می‌توانستند جنگیدند. در روزهایی که حتا داشتن یک اعلامیه به سادگی آب خوردن می‌توانست به معنای شکنجه و مرگ باشد، آنها همچنان نشریه‌ی مخفی منتشر کردند، محفل‌ها و هسته‌ها را سازمان دادند، اعلامیه‌ها را تکثیر کردند، امکانات چاپ و پخش مهیا نمودند و برای تداوم مقاومت و مبارزه ده‌ها امکان ساختند. آنها در زیر باران مرگ، در روزهایی که به شهادت بازماندگان صدای گلوله‌هایی که سینه‌های تیرباران‌شدگان را می‌شکافت مانند صدای خالی کردن بار تیرآهن بود در دفاع از زندگی، آن هم نه یک «زندگی معمولی» بلکه زندگی‌ای در شان یک انسان تمام هستی خودشان را به میان گذاشتند.

آنها البته از سرشت ویژه‌ای نبودند و ژن‌های متفاوتی نداشتند اما به نظام ارزشی‌ای پایبند بودند که در تمام بیش از چهار دهه‌ی گذشته هم از جانب جمهوری اسلامی مورد تهاجم قرار گرفته است و هم از جانب دارودسته‌های موسوم به اپوزیسیون. آنها با خانه‌های تیمی‌ای که پیوند داشتند که بر دیوارهای آن حک شده بود: «مردم را به سازمان، سازمان را به رفقا و رفقا را به خودت» ترجیح بده و به همین دلیل بود که گاه فرش زیر پای خودشان را فروختند تا امکانی را برای تداوم مبارزه فراهم کنند، گاه گرسنه خوابیدند تا پولی را که به امانت در اختیار داشتند در راهی غیر از مبارزه خرج نکنند. آنها به خوبی می‌دانستند به مبارزه «فاند» تعلق نمی‌گیرد و مبارزه جمع‌آوری رزومه برای ترقی در مدارج شغلی و تحصیلی و کسب اعتبار برای معامله نیست. خطا و اشتباه هم بدون شک داشتند، در میان آن خیل بی‌شمار نخاله هم حتمن بود اما «۵۷»ی بودن و نظام ارزشی «۵۷»ی آنان بود که موجب شد به سادگی دست نکشند، افسرده نشوند، ناامید نشوند و چشم در چشم هیولای مرگ مقاومت کنند.

یکی از اهداف موج جدید اعدام زندانیان سیاسی توسط جمهوری اسلامی تنبیه و تعزیر جامعه‌ای است که جرات داشته در مقابل استبداد حکومت سر به شورش بردارد. آنها می‌خواهند که این جامعه در اندوه و غصه فرو برود. البته در برابر این وضعیت می‌توان شعر هم سرود و بیانیه هم صادر کرد. می‌توان بدون اشاره به هیچ بنیان مادی‌ای به «بیداری» و «قیام علیه اعدام» توصیه نمود، می‌توان از سر خشم توام با استیصال شعارهای غلاظ و شداد هم داد اما در نهایت برای مقاومت و مبارزه باید هم در فرهنگ مقاومت و مبارزه زیست، هم به سنت تاریخی مقاومت و مبارزه وفادار بود و هم ابزار مقاومت و مبارزه را ساخت. درست در چنین اوضاعی است که باید بیش از همیشه «۵۷»ی بود.

بهمن ۱۴۰۲