در گفتوگویی که پس از درگذشت احسان نراقی منتشر شده (تاریخ ایرانی)، وی ناگفتههایی از خودکشی صادق هدایت، نویسنده ایرانی روایت کرده است.
نراقی درباره چگونگی آشناییاش با هدایت گفته است: با هدایت در دوران دبیرستانم در کافه فردوس آشنا شدم و میدانید که من اواخر دوران دبیرستانم را در تهران گذراندم و اکثرا در منزل پسرعمهام مهندس پرخیده اقامت داشتم و شرایطی پدید آمد که به مدت دو ماه صادق هدایت با ما در آن منزل همخانه بود، بنابراین به او بسیار نزدیک شدم.
او با تجلیل از آثار صادق هدایت میگوید: من او را بسیار دوست داشتم و به افکارش هم منهای جاهایی که به صورت شیفتهواری از ایران باستان، به خصوص دوره ساسانیان تعریف و تمجید میکند، مثل کتاب سایه روشن و پروین دختر ساسان بسیار علاقهمند بودم و به خصوص از داستان سگ ولگرد او که به صورت تمثیلی بیچارگی و مفلوکی یک انسان نآمید مانند خودش را ترسیم میکند، بسیار خوشم میآمد.
نراقی در این گفتوگو در پاسخ به این سوال که آیا فکر میکنید اگر صبح آن روز ویزا به دستش میرسید، خودکشی نمیکرد؟، تصریح میکند: «احتمالش خیلی زیاد بود. چرا که در آن مدت دائما دوست داشت از فضای سرد و مغموم آن زمان پاریس به ژنو و به خصوص نزد جمالزاده برود و البته فراموش نکنید که عواملی باعث تشدید افسردگی هدایت در آن زمان شد، یکی بیماری دوست عزیزش حسن شهید نورایی بود که در شرف مرگ قرار داشت و هر روز از هدایت میخواست بر بالینش حاضر شود و دیگری بیاعتنایی دانشکده هنرهای زیبا به او بود که کارمند رسمی آنجا بود و فقط ماهی ۲۰۰ تومان به او میدادند. همه اینها به اضافه سرخوردگی عمیقی که او نسبت به جامعه فرهنگی و مردم عادی ایران [به خاطر تضاد زیاد فکری با آنها] داشت، دست به دست هم داد و آن فاجعه را پدید آورد.
نظرات